دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پرشده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد.
آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد) آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد) جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)
بیشتر بخوانید » “راز لذت زندگی”